نوبت به من رسید قرآن رو بوسیدم و در دلم گفتم: خدایا من شهید نشم چون دلم پیش یکی از دخترهای فامیل گیر کرده و برم مرخصی به مادرم میگم بره خواستگاریش. ولی بهم چنان قدرتی بده که دمار از این متجاوزان عراقی در بیارم، ولی اگر خودشون اسیر بشن باهاشون کار ندارم، یه لحظه گفتم بزار ببینم ساعت چند هست، نگاه کردم به ساعت مچی‌ایم دیدم. عه ساعت ۱/۱٠ دقیقه صبح هست، از همرزمم پرسیدم ساعت چند اعلام کردن عملیات هست، جواب داد ساعت یک، یه دفعه فرمانده‌ دسته گفت، بچه ها تا دو دقیقه دیگه میرسم نزدیک اروند، نقطه درگیری ما با عراقی ها اونجاست، اولا رمز این عملیات ثامن الائمه هست، که نیری زمینی ارتش و نیروی.هوایی ارتش و سپاه با هم حمله کردن، فرمانده ارتش، سرهنگ ولی الله فلاحی و سرهنگ قاسم علی ظهیر نژاد و سرهنگ بهرام هوشیار و سرهنگ شهاب الدین جوادی و منوچهر کهتری هستند و فرماندهان سپاه محسن رضایی و یحیی رحیم صفوی هستند، دستور اینه که تا طلوع آفتاب هیچ عراقی رو اسیری نمیگیرید حتی اگر خودش داوطلب اسارت باشه، ولی بعد از طلوع خورشید. تلاشتون بر این باشه که اسیر بگیرید. یک مرتبه تیرهایی که در تاریکی شب به صورت نور قرمز دیده میشه، از هر دو طرف مثل برق در حال رفت و آمد بود. بوی باروت واقعا خفه کننده بود که فرمانده دستور داد از ماشین پیاده شید... ادامه دارد... کپی حرام⛔️