آخرین حرفی که گروهبان بهمون زد این بود_ بچه ها از اینجا به بعد باید تمام حواس شش گانتون رو جمع کنید و سرعت عملتون رو ببرید بالا. نام این عملیات ثامنالائمه علیه السلام و رمز عملیات هم نصر من الله و فتح قريب است .با نام امام رضا علیه السلام میریم جلو،و هر وقت بهتون علامت دادم بخوابید روی زمین و بقیه رو سینه خیر میریم. توی اون تاریکی و صدای گلوله وحشت افتاد به دلم، گفتم یا ثامنالائمه امام رئوفم یا ضامن آهو، ترس و، وحشت رو از دل من بردار و به جاش شجاعتی مثل شجاعت یاران امام حسین بهم عطا کن. شاید باورش برای بعضیا سخت باشه. ولی چنان آرامشی بر قلبم حاکم شد و چنان شجاعتی در وجود خودم احساس کردم که دلم میخواست همینطوری تا کاخ صدام یزید پیش برم و با دستهای خودم خفش کنم. تو حالات حس و هوا امام رضا علیه السلام بودم که دیدم یک چیز قرمز از جلو چشمم مثل برق رد شد تعجب کردم! این چی بود؟ که دیدم این اشیا قرمز پشت سر هم بالای سر از پشت سر حتی یکیش از جلوی بینیم رد شد که صدای چرخشش رو که فرفر فرفر صدا میداد رو شنیدم. برگشتم ببینم میتونم گروهبان رو پیدا کنم بپرسم اینا چین که صداش به گوشم خورد بخوابید رو زمین...
ادامه دارد
کپی حرام⛔️