اخرسر، مادرش بهش زنگزد و از حرفهامون فهمید که دعواس، اومد من رو از زیر دست شوهرم بیرون کشید با پدر مادرم تماس گرفت و فحاشی کرد فقط ی جمله رو زمزمه کردم اقای رییسی ساداته هر که با ال علی در افتد ور افتد واگذارت میکنم به خدا
باز هم بخاطر ارامش زندگی و بچه هام کوتاه اومدم و موضوع رو کش ندادم دو روز قهر بودیم تا اینکه ی روز اومد خونه گفت بیا اتش بس بدیم منم قبول کردم تو شهر غریب ادامه دعوا و قهر فقط و فقط تنها تر میشم،
یه بار که با پدرم صحبت گردم گفت من شوهرت و واگذار کردم به خدا چون دست روت بلند کرده، منم گفتم حقشه پونزده روز گذشت و کبودی های من از بین رفت با همسرم رفتیم تفریح و موقع برگشتن مارو گذاشت خونه تا بره ازکسی پول طلبش رو بگیره وقتی که برگشت دیدم تمام صورتش
✍ادامه دارد...
#
#کپی_فوروارد_برای_دوستتون_و_گروها_کانالها_از_داستان_حرام⛔️
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃