بادو دستم تلاش می‌کنم که دستشو از روی گلوم بردارم اما زورم بهش نمیرسه داره حس خفگی بهم دست میده صدای آقای امیری رو شنیدم _چیکار می‌کنی آقا ساسان ساسان دستش را از روی گلوی من برداشت _داریم شوخی میکنیم آقای امیری نگاه تعجب آمیزش رو از ساسان برداشت و رو کرد به من _خوبی ماهان اگه بگم نه که بعداً ساسان خیلی اذیتم می‌کنه. همین طوری که دستم رو گلومه و دارم جای فشار دست ساسان رو ماساژ میدم سرم رو تکون دادم _بله آقای امیری خوبم آقای امیری سری تکون داد و رفت ساسان رو کرد به من _به جون مامان ماهان می‌کشمت باید بگی کی بهت گفت خودم رو مظلوم کردم _قول بده اگه بهت بگم کی گفت اذیتم نمی‌کنی چشم غره‌ای بهم رفت و کشدار گفت _خیلی پررویی _قول ندی نمیگم خشمگین نفسی عمیق کشید و نفسش رو پوفی داد بیرون _باشه کاریت ندارم به نال _بگو به جون مامان کاریت ندارم کلافه سری تکون داد _به جون مامان کاریت ندارم بگو یه سوال منم باید جواب بدی تا بگم با مشت زد تو پهلوم صدای آخم بلند شد _خفه شو الان دوباره آقای امیری میاد. جون بکن جون مامان رو قسم خوردی که اذیتم نکنی سرشو انداخت بالا _آره قسم خوردم اذیتت نمی‌کنم بگو _امیر محمد دوستم گفت که مامانش گفته اکرم از بهزیستی فرار کرده من شک کردم کار تو باشه بهت یه دستی زدم پلیسم دستگیرش نکرده هرجا خودت قایمش کردی همونجاست چنان با عصبانیت نفس می‌کشه که پرکهای دماغش باز میشه. زیر لب غرید _حیف که جون مامان رو قسم خوردم وگرنه پوستت رو می‌کنم ازش ترسیدم تو خودم جمع شدم و زیر لب زمزمه کردم داداش تو قسم خوردی ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم