تلاش میکنم دستم رو از دستش در بیارم که برم بالا اما یه چشم غره‌ای بهم رفت و تشر زد _میگم تو پایین بخواب من بالا بگو چشم دلم میخواد من برم بالا بخوابم که از اون بالا حواسم به ساسان و تلفنها و پیامهاش باشه ولی فکر کنم ساسان دستم رو خووند که نمیگذاره، ناچاراً گفتم _باشه ساسان رفت بالا و من پایین خوابیدم تازه چشمم گرم خواب شد که گوشی ساسان زنگ خورد صدای بغل دستی بلند شد _داداش بزارش رو سکوت ساسان فورا صدای گوشی رو قطع کرد و آهسته جواب داد _گوشی رو داشته باش برم بیرون اینجا همه خوابن نمیشه حرف بزنی ساسان از پله نردبون اومد پایین _ناخواسته گفتم میخوای منم باهات بیام اخم هاش رو کرد تو هم _نخیر بگیر بخواب ساسان رفت به سمت در، خواستم از تخت بیام پایین یواشکی پشت سرش برم ببینم به اکرم چی میگه که ترسیدم یه وقت بزنم یا بگه نمیخواد اینجا بمونیم بره بلیط اتوبوس و یا قطار بگیره برگردیم تهران. دراز کشیدم و منتظرشم تا بیاد ادامه دارد کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم