رو به پدرم گفتم اگر امکانش هست برویم گلستان شهدا .
پدرم هم قبول کردند .
وارد گلستان شهدا که شدیم اول سری به رفیق شهید گمنام زدم و ازشون در خواست کردم که توی تصمیمی که گرفتم کمکم کنند .
و بعد رفتم سر مزار شهید تورجی زاده گفتم :
می دانم که قلبم فاسدشده،و به درد شما نمی خوره ولی می خواهم قلبم را هدیه کنم بهتون ... می خواهم ازش مراقبت کنید دیگه اجازه ندید که آلوده بشه . قول دادم دیگر به هیچ مرد نامحرمی نگاه نکنم و با مرد های نامحرم فقط در حد لزوم صحبت کنم .
سبک شده بودم، قلبم آروم شده بود.
الآن خیلی دلم برای دختر سر زنده قبل تنگ شده . الآن هنوز هم که هنوزه خیلی چیزها مثل پرخاشگری و اینکه هر وقت سکوت بشه توی فکر می روم ( نه افکار قبلی ولی چیز های بی خودی ... به مرگ عزیزانم و... بی اختیار 😔💔) و افسوس می خورم که کاش قبل از
این که قلب و ذهنم را کثیف کنم کسی بهم هشدار. می داد . الآن ۲۱ ام هر ماه می روم گلستان شهدا و این حس خوب را تمدید می کنم
هر وقت این تک بیت را می شنوم یاد آن شب مهم می افتم
"موج عشقت به ساحل دلم خورد / نفهمیدم که چی شد منو کی اینجا آورد"
البته من هنوز هم که هنوز هست عاشق فعالیت در بسیج هستم و هنوز هم در همون مسجد و با همون آقا فعالیت داریم ولی باهاشون کاری ندارم و ارتباط با پسر هارا می سپارم به رفیقم .
ولی دختر خانم های عزیز چند تا نکته بگم :
💠1_ سعی کنید الکی دلبسته نشید این عشق های نوجوانی سر انجامی نداره
💠2همه چیز را با مادرها درمیان بگذارید
💠3و سعی کنید در حد امکان در سن نوجوانی از نامحرم فاصله بگیرید
💠4همیشه به خدا توکل کنید تا بهترین هارا براتون رقم بزنه💝
💚🌱
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃