منظور من به سارا این نبود که امروز میخواستم ببرمش جیگر بخوره گفتم اگه جیگر بخوری سیستم ایمنی بدنت قوی میشه الان که من پول ندارم هر کاری کردم بهش بگم پول ندارم روم نشد تو دلم گفتم توکل بر خدا میرم زنگ میزنم به یکی از دوستام ازش قرض میگیرم
سارا مکث من رو که دید پرسید
_چی شد ماهان داری فکر میکنی
تکونی به سرم دادم
_ نه سارا جان چه فکری چشم الان میرم میگیرم میام اینجا دوتایی با هم بخوریم
اومدم بیرون سر گرفتم به آسمون خدایا چیکار کنم روم نمیشه به کسی زنگ بزنم ساسان بیچارهام که خودش الان رفته طلا بخره درست نیست من بهش بگم به من پول بده دیگه چارهای ندارم زنگ بزنم به امیر محمد ببینم اون داره شمارش رو گرفتم جواب داد
_سلام ماهان خوبی؟
سلام ممنون ببخشید شرمندهام داری یکم پول به من قرض میدی دو سه روزه پست میدم
_آره دارم شماره کارت بده برات واریز کنم
شماره کارتم رو براش پیامک کردم امیر محمد پول به کارتم زد اومدم جیگرکی دل و جیگر و خوش گوشت و جیگر پیچ و چندتا سیخ بال کبابی گرفتم اومدم خونه سفره پهن کردم در اتاق سارا رو زدم
_بیا تو
در رو باز کردم پاشو بیا جیگر خریدم با هم بخوریم
سارا اومد تو حال چشمش که به سفره و جیگرا افتاد هین میکشید
دستت درد نکنه چقدر خریدی
لبخندی زدم
قابلتو نداره زیاد خریدم که قشنگ سیر شیم
سر سفره هم جیگر خوردیم و هم از خاطرات گذشته گفتیم و خندیدیم صدای باز و بسته شدن در حیاط اومد و بعدم مامان و ساسان وارد خونه شدن...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم