_همین که من میبینم تو حالت خوبه انگار خدا دنیا رو بهم داده، تخت هم نمیخوام به قول مامان دو شب بدون تخت بخوابم عادت میکنم
سارا بهم نزدیک شد ازم پرسید
_تو اکرمو دیدی
_آره
_چه شکلیه؟
لبم رو برگردوندم
_چه میدونم شکل همه دخترا
_از من قشنگتره؟
لبخندی زدم
_چیه نیومده میخوای حسودی کنی من خوشگلترم یا اون
_آروم با مشت زد به بازوم
_حرف بیخود نزن خودتم میدونی که من حسود نیستم فقط کنجکاوم ببینم چه شکلیه
فکری کردم جواب دادم
_انگار یه خورده از تو سفیدتره چشماشم روشنه اما قدش از تو کوتاهتره اما از همه اینا مهمتر اخلاقش خیلی خوبه مهربونِ
_به نظرت من بیرحمم
نه کی گفته تو مهربون نیستی
_حتی اگر بدونی من هنوز از ته دلم نبخشیدمت بازم بهم میگی مهربون
نگاهی بهش انداختم
_آره بازم میگم مهربون چون خیلی بهت سخت گذشت من کار خیلی بدی کردم
_گفتم که نبخشیدمت چرا فکر میکنی که مهربونم
_ بخشیدی خواهر من، چون که اگر نبخشیده بودیم الان باهام حرف نمیزدی، ولی سارا یه اخلاق بدی داری لجبازی دوست داری لج کنی برو این اخلاقتو درست کن حرف نداری نمرت بیست، بیست
از این حرفم خوشش نیومد ولی تلاش میکنه به رو نیاره
_حالا چند سالشه
_والا دقیق نمیدونم ازش نپرسیدم به نطرم دورو بر سن و سال تو باشه
_یعنی شانزده سالشه
_آره فکر کنم، حالا میاد تو این خونه ازش سن دقیقشم میپرسیم
_الان ساسان رفته اکرم رو بیاره
نمیدونم بذار از مامان بپرسم
صدا زدم
_مامان ساسان رفته اکرمو بیاره...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
روزهای جمعه و ایام تعطیل داستان نداریم