_ساعت پنج بعد از ظهر تشریف بیارید
ساسان تشکر کرد و بعد از خداحافظی تماس رو قطع کرد
سارا شروع کرد به دست زدن و هورا کشیدن و هممون رو تشویق کردبه دست زدن نگاهم افتاد به ساسان و اکرم چقدر خوشحالند رو کردم به اکرم
ببین اگر پدر شوهرت بد اخلاقی میکنه در عوض من و
سارا رو نشون دادم
این خواهر شوهرت دوستت داریم
نگاهم رو دادم به مامانم
یه چشمم رو بستم دهنم رو کج کردم
مادر شوهرتم حالا همچین باهات بد نیست
یه مرتبه روی شونهام یه صدای شارپی و بعدم یه سوزشی رو حس کردم بر گشتم پشتم رو نگاه کردم
مامانم با اخم زل زده بهم
من رو نشون میدی دهنت رو کج میکنی میگی این ای همچین
دستم رو گذاشتم روی شونهام ماساژ دادم و گفتم
اکرم خانم حرفم رو پس میگیرم
اشاره کردم به مامانم
ایشان فرشته مهربانی هستند که الان بنده را نوازش نمودند
همه زدن زیر خنده مامانمم خندید
سارا رو کرد به مامانم و کشدار صداش کرد
مامان
جانم
میگم میشه یه رستوران کو چیک اجاره کنیم و یه چند تا از فامیل رو برای عروسی ساسان بگیم و اکرم جونم لباس عروسی بپوشه
نفس عمیقی کشید
چی بگم مادر، صبر کن به بابات بگم اگر قبول کرد چشم
سارا رفت جلوی مامانم خودش رو لوس کرد
مامان، جون من، تو اگر بخوای میتونی راضیش کنی
مامانم دستش رو گرفت
باشه عزیزم همه تلاشم رو میکنم که راضیش کنم
اکرم صدا زد
مامان میشه فاطمه خانم هم سر عقد ما باشه
مامانم جواب داد
باشه بهش زنگ بزن دعوتش کن بیاد
اکرم خوشحال رفت تو اتاق خودشون که به مادر بزرگ عرشیا زنگ بزنه
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️