#رفاقت_به_اندازه
مسافرت خوبی بود سپیده و هوشنگ هردو به حدو حدود خودشون پایبند بودند و این موضوع من رو خوشحال میکرد.
از اون به بعد حتی وقتی قرار بود بچه ها رو به پارک ببریم سپیده رو هم خبر میکردم که اکثر اوقات با غرغرها ی همسرم روبرو میشدم و از طرفی هم راضی کردن سپیده کار سختی بود.
چند روزی بود که همسرم بداخلاقی میکرد مدام ازم بهانه میگرفت خیلی به فکر فرو میرفت.
هربار علتش رو میپرسیدم با عصبانیت باهام برخورد میکرد و همه ی رفتارهایی که اصلا تابحال بروز نداده بود از خودش نشون میداد،
یک روز صدام کرد و گفت میخواد در ارامش باهام در مورد سپیده حرف بزنه.
با شنیدن همین یک جمله کافی بور که تا ته ماجرا رو بخونم ،قلبم تیر میکشید ولی سکوت کردم تا حرفش رو کامل کنه،تو دلم خدا خدا میکردم اشتباه فکر کرده باشم،
#ادامه_دارد
❌
کپی حرام❌