تازه ازدواج کرده بودم دوتا جاری بزرگتر از خودم داشتم،هربار که خونه ی مادرشوهرم یا جاریهام دعوت بودم شوهرم یه چیزی رو بهونه میکرد و یه دعوای بزرگ با من راه مینداخت،تا اینکه بعدا فهمیدم جاری بزرگم قبل از ازدواج ما دلش میخواسته خواهر خودش رو به شوهر من غالب کنه ولی شوهرم من رو پسندیده بوده و از خواهر جاریم چشم پوشی کرده و همین موضوع باعث بروز دلخوری و دشمنی اونها با من شده و برای همین هربار که دور هم جمع میشیم کاری میکنه تا شوهرم از دستم عصبانی بشه و دعوا راه بندازه. یه شب که دوباره قرار بود به خونه ی جاری وسطی بریم،به همسرم گفتم من نمیام چون هربار با خونواده ت دور هم جمع شدیم تو ابروی من رو بردی، ❌کپی حرام⛔️