#شهید_مسلم_خیزاب
#شهید_مدافع_حرم
🌹نقل از همسر شهید:
هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا میخواندند. شبها هم سورۀ واقعه را میخواندند و هر موقع سلام میدادند به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) میگفتند: «یا امام زمان (عج) نگاهت را از من برنگردان.» خیلی شوخطبع بودند ولی بحث اهلبیت (ع) که میشد بهقدری گریه میکردند که انگار شیر آب را باز کردند. جمعهها بعدازظهر هر دو برای فراق امام زمان (عج) خیلی دلگیر بودیم و میرفتیم گلزار شهدا. احساس میکردیم وقتی آنجا هستیم و نماز مغرب و عشاء را میخوانیم سبکتر میشویم. یکبار ایشان به محمدمهدی گفت: «دعا کنید که من برای همیشه گلستان شهدا بیام تا عصرهای جمعه حداقل یک پارتی داشته باشید و بیاید کنار مزار خودم.» احساس میکنم نگاهی که اهلبیت به ایشان داشتند ایشان را پذیرفتند.
همیشه میگفتند که دوست دارم مراسمهایی که برگزار میکنیم با مناسبتهای اهلبیت (ع) یکی شود.
هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمیکرد و همیشه میگفت اگر قرار است چشمی به آقا امام زمان (عج) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود.
در خیابان هم که بودیم همیشه ملاحظه میکرد که نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات میکرد.
به نقل یکی از دوستان
شهیدادارت خاصی به حضرت خدیجه داشتندروزی دچار بیماری سختی شده بودم. مسلم اومد عیادت و گفت توسل کن به حضرت خدیجه ان شاءالله که خوب میشی، چند روز بعد دوباره اومد عیادت گفت توسل کردی؟
گفتم نه یادم رفت!
گفت توسل کن ان شاءالله که خوب میشی.
من هم توسل کردم به حضرت خدیجه و چیزی نگذشت که خوب شدم.
مسلم تا سلامتی منو دید
گفت دیدی گفتم توسل کنی خوب میشی.