خدا میداند چقدر توی بمباران های قبلی ترسیده ای که پدر برای آرام کردنت گفته این اتفاقات یک بازیست. خدا میداند پدرت چقدر دعا کرده تا تو این بازی را باور کنی و به آن بخندی. 
گناه تو چیست که وسط بازیشان گیر افتاده ای؟ چند ساله ای که حالا فرق صدای سقوط بمب و راکت جت را میفهمی؟ چقدر مظلومانه و کودکانه شانه های کوچکت از ترس میلرزد ؛ اما بعد به امید اینکه همه ی این ها یک بازیست ، میخندی . 
صدای خنده های پر ترست داغ است روی دل پدری که برای آرام کردنت با درد میخندد. صدای خنده هایت گواه است بر مظلومیت هم وطنانت. گواه جنایت و خون خواری و وحشی گری کت و شلوار پوشیده هاییست که دستشان آغشته به خون هزاران کودک است. شاید تو هم فهمیده ای که لباس آدمی زاد چقدر روی تنشان لق میزند . حق داری فرشته ی کوچک! به این شیاطین انسان نما باید خندید.
 به دنیایی که در آن ، دزد ها صاحب خانه میشوند؛ باید خندید. به دنیایی که در آن جنگ با چشم آبی ها جنایت است ، اما شب های تو را با بمب های فسفری و آتش روشن میکنند؛ باید خندید! تمام قد از این جنایت حمایت میکنند ؛ اما پشت تریبون از حقوق بشر حرف میزنند . به سناتور هایی که مردم را احمق فرض کرده اند باید خندید. 
بخند جان دلم! بخند تا صدای خنده هایت پایه های کاخ های پوشالیشان را فرو بریزد و روی سرشان آوار کند. بخند چون همه ی این ها یک بازیست و وعده ی خدا حق است : «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا »
@shahidmohammadmoafi