بسم الله می پرسد: سخت نیست؟ اینکه پنج بچه پشت هم داری؟ این را می‌گوید ومن می‌دانم ته فکرش این است که لابد من زنی بی‌سواد هستم یا صبح تاشب، مشغول تر وخشک کردن بچه ها و لابدتر که نشسته ام سر حوض و مدام کهنه می‌شورم. نه که مهم نباشد اما یکی از مهمترین و تبته دشوارترین درسهایی که در زندگی گرفته ام این است که خیلی برای حرفها و فکرهای مردم، جا باز نکنم. یک کاری یا حق است یا ناحق. یک بینش، یک سبک زندگی. وخب حق همیشه طرفداران محدودتری داشته چون کمی نه همیشه سختی دارد. حالا طبق آنچه دانشم، رهبرم، دانشمندان، می‌گویند نیاز و حق این است که فرزند بیاوریم. من هم به لطف ایزد منان نه تمام بارداری را در بیمارستانم نه مشکل خاصی دارم حالا چه میشود اگر این میان کمی بیشتر بچه داری کنم؟ فرزند بیاورم. نورچشم تربیت کنم یعنی منِ بچه شیعه، باسواد مثلا با فرهنگ، از امثال رونالدو کمتر هستم که او میفهمد و برای تقویت دینش نه، برای تقویت مملکتش نه، برای تقویت خانواده‌اش، فرزند می آورد و من هنوز با روح عافیت طلبی درونم انقدر درگیر باشم که امر رهبر را نتوانم اطاعت کنم؟ والبته که نه مدام کهنه می‌شورم و نه بی سوادم و البته که در اقوام می‌شناسم کسانی که خیلی بیش ازمادران تک‌فرزند، سطح دو سه و کارشناسی و دکترا دارند و چهار وپنج فرزند. همان‌طور که میشناسم مادران بیکاری را که تمام عمرشان به بیکاری یا چشم وهم چشمی میگذرد و تنها یک یا دو فرزند دارند. و البته که به عینه دیده‌ام بارها که وقتی خدا بخواهد به وقتت برکت بدهد، وقت و توانت در روز مثل آدامس خوب ایرانی بایودنت، کش می آید و کم نمی آوری!! @zedbanoo