ما چه میفهمیم اندوه در و دیوار را ما چه میفهمیم اشکِ چشمهای تار را ما چه میفهمیم وقتی مادری در آتش است پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها یا بگویم داستان میخ کج رفتار را پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد زد ولی انداخت از پا حیدر کـرار را ما چه میفهمیم از این داغ وقتی مجتبی دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را : کبوتری که زمین خورده زیر پا نزنید صنوبری که خمیده ست با عصا نزنید به جای اینکه به داد دل علی برسید لگد به پهلوی زهراش بی هوا نزنید سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani