✔️دفتر بیست و هفتم "کربلای شلمچه"
🔺دانای عاشق
🔹"مردم! قبل از اینکه به حسابتان برسند خود حسابرس باشید.
🔹مردم! پاسدار خون شهدا باشید.
🔹بر شما باد توجه به قرآن که ما هر چه داریم از این کتاب الهی است.
🔹مردم! بر شما باد توجه به مساجد و نماز جماعت که عزت اسلام در مسجد تجلی می شود.
🔹و شما ای طبقه تحصیل کرده ، دانشجو ، دانش آموز و قشر فرهنگی، قبل از آن که علم بیاموزید تزکیه کنید و تقوا را پیشه نمایید. مبادا که تعصبات علمی دیده تان را از حقایق کور کند که مسلما در روز قیامت به وسعت علمی و بینش فکری خود، باید جوابگو باشید."
آن چه را که خوانده اید فرازهایی از وصیت نامه شهید است. این شهادت نامه ی اخلاصمندانه ، حکایت از روحی سرشار از عشق و ایمان و صداقت دارد و خداوند به پاداش آن ، گوهر شهادت نثارش کرد.
✔️'محمد جان غلامعلی نتاج' فرزند احمد، در سوم شهریور ماه ۱۳۴۶ در یک خانواده مذهبی و متوسط الحالی در شهیدآباد به دنیا آمد. و در منزل شخصی پدر و همچنین عمویش زندگی می کرد.
او از دوران کودکی بسیار آرام و ساکت بود.
ادب و وقار محمد جان او را در چشم و دل آشنایان و همسایگان فردی دوست داشتنی قرار داده بود. در هفت سالگی به مدرسه ی محل، رفت و دوره راهنمایی را در مدرسه سالکی ، و دوره دبیرستان را در مدرسه امام خمینی (ره) به پایان رساند. و جز دانش آموزان ممتاز مدرسه به شمار می آمد.
🔹از ویژگی های بارز این شهید تحلیل و تبیین مسائل سیاسیِ روز به ویژه تنویر افکار گروهک منافقین ، در همان اوایل انقلاب و جنگ در مدرسه بود و شجاعانه این امر را انجام می داد.
سپس راهی دانشگاه تربیت معلم بابل شد.
🔹یکی از ویژگی های آن پرتلاشِ باصفا ، انس و الفت او با دعا و نیایش بود. او بهترین راز و نیازهای خود را در دعای کمیل و توسل یافته بود. شب های سه شنبه دعای توسل و شب های جمعه دعای کمیل می خواند.
🔹اوقات فراغت شهید هر روز تا شامگاه و گاهی تا پاسی از شب در مسجد ، کتابخانه و پایگاه بسیج سپری می شد.
🔹از فعالیت های بارز آن شهید راه اندازی مسابقات مختلف فرهنگی در میان جوانان در پایگاه بسیج و انجمن اسلامی بود که از قِبَلِ آن جوانان زیادی جذب مسجد و بسیج می شدند.
🔹حتی انگیزه شهید از حضور یافتن در جبهه ها هم چیزی جز این نبود که از دین راستین و ولایت دفاع کند و من می دیدم که همواره گفتارش با عملش تطابق داشت. او از آغاز جنگ تا لحظه ی شهادت گامی از مرزهای عقیدتی و رزمی خود عقب نشینی نکرد. او شیعه راستین امام علی (ع) و ولایت بود.
🔹صداقت آن شهید موجب می شد که دوستانش به او عشق بورزند و از صمیم دل دوستش بدارند. تواضع و اخلاصش نیز بر محبتش می افزود. به راستی او انسانی مودب بود. در صف کارزار بسیار شجاع بود و از خویش از خودگذشتگی نشان می داد.
🔹به خاطرم می آید اواخر سال ۶۳ که به جبهه اعزام شدم ، در چنگوله شهید محمدجان را ملاقات کردم ، او در گروهان ۱ از گردان حمزه به عنوان بیسیم چی فعالیت می کرد و من در دسته یک همان گروهان حضور داشتم. روزی برای دیدار محمدجان به ستاد گروهان رفتم ، همرزمانش گفتند: مرخصی ۲ روزه گرفت و رهسپار اهواز شد..مجددا دو روز بعد او را ملاقات کردم ، دیدم نوار کاست آهنگران را از طریق ضبط صوت در بالای تپه ای به سمت نیروهای دشمن قرار داد تا با بعثی ها در این زمینه مقابله به مثل کند در صورتی که وظیفه ی او نبود. به من گفت: به اهواز رفتم فقط برای خریدن این نوار.
🔹روزی به اتفاق هم راهی سه راه چنگوله در مهران شدیم، تا با برادر رزمنده رضا غلامعلی نتاج دیداری داشته باشیم، قسمتی از شلوار نظامی اش پاره شده بود.موقعی که حاج رضا را ملاقات کردیم من از فرصت استفاده کردم و به تدارکات ستاد رفتم و از مسئول آن قسمت درخواست شلوار کردم و هر طوری بود از او گرفتم؛ با شور و شعف تحویل محمد جان دادم، از گرفتن آن امتناع کرده بود ، نگاهی به من کرد و گفت: همین شلواری که دارم برایم کافی است، آن شلوار سهم یک رزمنده دیگر است.
🔹آن دانای عاشق در عالم و وادی دیگر سیر و سلوک می کرد. یک انسان به تمام معنا بود.
آری عزیزان! همین که می گویم شهید محمدجان ؛ شما قلم و کاغذ بردارید، هر آن چه از خوبی است در آن بنویسد، آن گاه چهره معصومش ظاهر می شود.
سرانجام پس از چندین مرحله اعزام به جبهه نبرد، در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱۱ در ادامه عملیات غرور آفرین کربلای ۵ در شلمچه تا اوج پرواز کرد و پیکر مطهر آن جوان رعنا پس از ده سال در تاریخ ۱۳۷۵/۱۱/۱۱ با چند مشت خاک و استخوان و پلاک ، با استقبال پرشور مردم شهیدآباد در گلزار شهدا آرام گرفت. یادش گرامی و راهش تا همیشه ی تاریخ پر رهرو باد.
"ستاد یادواره ۳۳ شهید بسیجی روستای شهیدآباد بابل "
روزشمار: ««۶ روز مانده به سی اُمین یادواره شهدای روستای شهیدآباد بابل »»
💥
@faghatmosabegheh💥