آه از غمی که هست و ز غمپروری که نیست ازسنگری که هست و ز همسنگری که نیست طفلان من به نان و غذا لب نمی‌زنند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک می‌کند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شُستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ من در اتاق، سوم و هفتم گرفته‌ام دراین محل برای تو چشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است از دیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم‌ براه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست...🏴 : بساط اشک علی در غم تو یک‌ریز است چقدر خانه ی بی فاطمه غم انگیز است💔🏴😭 سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، یکشنبتون و کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani