#برشی_از_زندگینامه_شهید
#وداع_آخر....9⃣1⃣
⚜حالا
#میوه جان سیدآن چنان رسیده بودکه بایک نگاه به چشمان بی قرارش می شدآن رابه خوبی درک کردهمسرشهیدمی گویداین چندوقت آخرحسی به من دست داده بودکه به خودم گفتم بنشین وکمی فکرکن باچه کسی زندگی می کنی؟ایشان
#یارامام_زمان (عج)است شهیدآینده بازمانده ای ازقافله شهداکه انشاءالله به آنها ملحق می شودوقتی به همسرم نگاه می کردم ازصمیم قلب دعامی کردم
#حاجت روابشودهرچندکه می دانستم
#شهادت نهایت آرزوی اوست سعادتی که دیرنیست به آن دست یابد
⚜بالاخره لحظه رفتن فرامی رسداماسیدبرخلاف همیشه خیلی زودخداحافظی می کندوسریع ازپله هاپایین می رودهمسرشهید که ازعجله سیدمتعجب شده بود ازخاطره آن روزمی گوید:هربارکه سیدبه
#ماموریت می رفت کمی مکث می کردسفارش های لازم رامی کردوبعدمی رفت امااین باربه قدری سری رفت که انگارمی خواست
#پرواز کندبه پاگردکه رسیدگفتم: چقدرعجله داری؟مکث کوتاهی کردنگاهی کردوگفت دیرم می شه بایدبرم وخیلی زودهم رفت
⚜حالاکه به لحظه رفتنش فکرمی کنم یادخاطره
#شهدایی می افتم که برخلاف
#محبت_شان به خانواده درهنگام خداحافظی آن گرمی لازم رانشان نمی دادند وزودازعزیزان شان جدامی شدندآقاسیدهم باهمه محبت و مهربانی اش درلحظات
#آخرچنین رفتاری داشت شایدنمی خواست تعلق خاطربه خانواده مانع رفتنش شودآن روزآقاسیدخیلی زودرفت ودیدارمان به
#قیامت موکول شد
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad