شهید موسوی نژاد
«اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی» وهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندب
آقای عجمیان من گمان میکنم شما با نوحه‌ی «مونده روی زمین پیکر تو رها» خیلی گریه کرده‌ای. گمان میکنم انجایی که روضه خوان ترسش می‌آمده از ماجرای قتلگاه بخواند شما جلوتر از او، حسین-علیه‌السلام- را در قتلگاه دیده‌ای و برایش ضجه زدی. لطمه زدی و بیشتر. گمان میکنم این‌ها همه رزق نوکری ات بوده. این دوره شدن‌ها توسط بیست نفر و بیشتر. آن ضربه‌ای که به پهلو و دنده ات وارد کرده‌اند. سنگی که بر سر و رویت زدند و لگدهای متعددی که به پیکرت وارد کردند. خوشبحالت. البته میدانم چه خواهی گفت، میدانم کجا را اشاره خواهی زد. میدانم. من هم از اشاره‌ی شما گریه میکنم. ازینکه باید بنویسم شما که در برابر آن مصیبت عظیم چیزی نشدید آقای عجمیان. وحوش و حرام‌لقمه‌ها در کربلا به کینه‌ی امیرالمومنین علی-علیه‌السلام- بدن علی اکبر را مثله کردند. و حسین-علیه السلام- را اینگونه میبینم که با پر کشیدن اینگونه‌ی آرمان علی وردی ها و شما آقای عجمیان؛ آن جراحت قلبش که برای علی اکبر است با ناله ای که جگر را بریان کند بگوید ولدی علی. مثل عاشورا که در خیمه‌ی شهدا وارد میشد.  میدانم با این ولدی علی‌ها گریه می‌کنید. من هم گریه میکنم. گریه‌ای ممتد. خوشبحال هر عاشقی که اثری از معشوق دارد.