عجب خجسته حدیثی که همچو گوهر بود سفارش پدری به جوان دلبر بود «نرو از آن در کوچک که سمت دیگر بود که چشم خیل گدایان همیشه بر در بود»💐 چه بارگاه و چه صحنی شبیه مشهد ما چه آشیانه ی امنی شبیه مشهد ما عجب حریم و چه شأنی شبیه مشهد ما خیال صحن و سرایت همیشه در سر بود چه خوب می شد اگر تا سحر درون حرم فقط سه واژه ی تنها من و ضریح و سرم تو هم اگر که بیایی ز اوج لطف و کرم🙏 کدام خاطره از این خیال برتر بود؟ تمام عمر نشستم به آستان شما همیشه خیره نشستم به کنج خوان شما مرا بس است ز روزی کمی ز نان شما غلام حلقه به گوشت به شاه سرور بود چنین غریب به چشمش ندیده کون و مکان چنین اسیر غمی تا ابد ندیده زمان صدای هلهله ها بود و رقص دخترکان تن نحیف تو اما میان بستر بود به دست و پا زدنت نانجیب می خندید😭 به «آب» گفتن تو ای غریب می خندید شبیه قاتل «شیب الخضیب» می خندید 🏴 🖤 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari