تو باز مرا خوانده‌ای امّا نگرانم از فیض مناجات سحر باز بمانم من چند صباحیست که در غفلت محضم بیدار کن‌ ای‌ دوست‌ از این‌ خواب‌ گِرانم شعبان و رجب را به بطالت گذارندم با دست تُهی راهی شَهرُ الرَّمَضانم این فکر که از چشم تو یک روز بیفتم دَردی‌ست‌ که‌ مِثلِ‌خُوره‌ اُفتاده ‌به‌ جانم توفیق بده تا که در این ماه مبارک جز ذکر تو چیزی نشود ورد زبانم سوگند به قاری سر نیزه؛ الهی سی وعده سر سفره‌ی قرآن بنشانم بگذار که با یاد لب تشنه‌ی آن شاه در بین مناجات کمی روضه بخوانم با یاد تن بی‌رمقش موقع مغرب خوب است که از کف برود تاب و توانم (بَرداً وَ سَلاما)ست به من آتش دوزخ چون سوخته‌دل از غم آن سوخته‌جانم من آرزویم کرببلا در شب قدر است بگذار خودم را به ضریحش برسانم *شاعر: ڪانال @shahidomidakbari