🔰بخش دوازدهم🔰 جلال‌الدین‌میرزا از شاهزادگان روشنفکر بود و به علت دوستی با آخوندزاده و معاشرت دائمی با روشنفکران توانسته بود افراد فراموش‌خانه را تحت تأثیر قرار دهد. به نظر می‌رسد با تبلیغات ملکم و همراهانش، فراماسونری با استقبال جمعی از مخالفان غرب‌زده قاجاریه و بخشی از رجال سیاسی و محصلان دارالفنون مواجه شد. در این محفل با رویکردی غربی، به ایران و مسائل ایران می‌نگریستند. بیشتر مسئله استبداد، آزادی، قانون و اصلاحات اقتصادی برای نجات کشور از فقر و فلاکت مورد بحث قرار می‌گرفت. مرام فراموش‌خانه ظاهرا ترویج و تبلیغ اصول آزادی و انتقاد از استبداد و آشنا کردن روشنفکران با راز پیشرفت مغرب‌زمین بود.5 یکی دیگر از مسائل مهم در این نهاد ذکر پیشرفت‌های غرب و پی بردن به راز عقب‌ماندگی ایران بود. جلسات فراماسون‌ها در خانه جلال‌الدین برگزار می‌شد و گردانندگان اصلی آن میرزا یعقوب و ملکم بودند. از نظر آنها، فراموش‌خانه در آن جامعه بسته و سراسر اختناق ناصری و فساد و عقب‌ماندگی که ایران در آن دست‌وپا می‌زد، نسیمی بود که بوی افکار نو و ترقی را با خود داشت. نگاه آنان به فراموش‌خانه نیز مثبت بود. از نظر خودشان، اعضای فراموش‌خانه بیشتر از بلندپایگانی بودند که به نوعی عبور از سنت‌ها آرزو داشتند و فراموش‌خانه را پایگاه تحقق آن خواسته‌ها می‌پنداشتند.6 اصول و اندیشه‌های فراماسونری ایرانی نیز منبعث از تشکیلات جهانی آن بود. این محفل به‌ظاهر ادبیاتی زیبا داشت: چنان‌که در «قانون اساسی ملکم، موضوع شناسایی حیثیت و عزت آدمی و اصول حقوق مدنی و آزادی انسان تشریح شده است. مبارزه علیه ظلم و استبداد، دفاع از امنیت جانی و مالی، آزادی بیان و قلم و عقیده، آزادی جمعیت، مساوات افراد از لحاظ نژاد و گهر و دین به‌عنوان اصول حقوق اجتماعی فرد ذکر گردیده است»،7 اما درکل فراموشخانه باید را در چهارچوب آرا و اندیشه‌های ملکم دید. در این دوره ملکم معتقد بود که «آیین ترقی در جهان به اتفاق می‌گذرد»؛ یعنی همه جای دنیا باید به یک دیده به مسیر پیشرفت بنگرند. این اشتباه فاحش که هنوز هم عده‌ای به آن به مثابه یک راهکار می نگرند، سبب می‌شد او فراماسونری را محفلی که راه حل درد ایران را در خود دارد به‌شمار آورد. پایان کار فراموش‌خانه؛ دریچه‌ای به‌سوی روشنایی یا تاریکی با برچیده شدن فراموش‌خانه، ملکم و پدرش از ایران تبعید شدند. هرچند هنوز درباره علل انحلال آن و اینکه چه حوادثی سبب تعطیل لژها و تبعید آنان شد، اطلاعات مؤثقی در دست نیست، باید اذعان کرد که پنهان‌کاری و رازآمیز بودن فوق‌العاده اعضای فراموش‌خانه و اعتقاد و ایمانی که در بین پیروان ملکم به‌وجود آمده بود، سبب شد ناصرالدین‌شاه به لژهای فراموش‌خانه بدگمان شود. ترکیب اعضای فراموش‌خانه و پنهان‌کاری آنها و آنچه پیرامون راز و رمزهایش گفته می‌شد ناصرالدین‌شاه را به فرجام کار بیمناک کرد. افزون بر دشمنان درونی ملکم‌خان، امپراتوری روسیه تزاری نیز با چنین انجمنی که گسترش اندیشه‌های ضدحکومتی را تبلیغ می‌کرد مخالفت می‌کرد.8 با توجه به این مسائل شاه به این نتیجه رسید که تشکیل فراموش‌خانه و ترویج افکار آزادی مقدمه انحلال سلطنت قاجاریه است. در مدت فعالیت فراموش‌خانه مخالفان بیکار ننشستند و پیامدهای آن را به شاه گوشزد می‌کردند. آیت‌الله ملاعلی کنی از جمله کسانی بود که آینده فراموشخانه را دریافت و در مخالفت با آن به ناصرالدین‌شاه اعتراض کرد. مورخی مانند مهدی قلی‌خان هدایت (مخبرالسلطنه) نیز ملکم را به جمهوری‌خواهی متهم می‌کرد و او را در امورات ایران مسئول می‌دانست؛ چراکه «بعد از آن اقدام بی‌موقع، ناصرالدین‌شاه که در اوایل دسته‌دسته شاگرد به فرنگ می‌فرستاد پس از بروز این افکار مانع مسافرت به فرنگ شد و نسبت به تعلیمات اروپایی سرسنگین...».9 این مخالفت‌ها به حدی افزایش یافت که بالاخره ناصرالدین‌شاه فهمید هدف این محفل حرکت به غرب و بریدن از سنت‌ها و از جمله سلطنت و مذهب است و درنهایت، فرمان انحلال فراموش‌خانه را در روز 12 ربیع‌الاول ۱۲۷۸ق صادر کرد: «اگر بعد از این عبارت و لفظ فراموش‌خانه از دهن کسی بیرون بیاید ــ تا چه رسد به ترتیب آن ــ مورد کمال سیاست و غضب دولت خواهد شد. البته این لفظ را ترک کرده، پیرامون این مزخرفات نروند که یقینا مواخذه کلی خواهند دید».10 گفتنی است که مجامع فراماسونری در سرزمین‌های اروپایی ــ که ظاهرا زادگاه آن مجامع به‌شمار می‌آمد ــ  برخلاف آنچه در ایران سده سیزدهم قمری تصور می‌شد، چندان مطلوب نبود و دولت‌ها در مواقعی با دیده شک و تردید به اعمال آنان می‌نگریستند. درواقع می‌توان گفت آنها نه‌تنها فراماسونری را دریچه‌ای به‌سوی روشنایی و تعالی نمی‌دیدند، بلکه برعکس آن را در طریق ضلالت و گمراهی می‌دانستند. 🔰 ادامه در بخش سیزدهم🔰