بسم رب الشهدا🌹
#خاطراتمادرشهیدمصطفیصدرزاده
#قسمت_بیست_هشت
سال 88 بود.
وضعیت خیابون جالب نبود و
#نگرانی های من بسیار زیاد بود.😔
یک روز به
#مصطفی گفتم ازاین وضعیت ناراحت میشم ،
اگر احساس کنم خدایی نکرده کسی از دست شما به
#ناحق_رنجیده خاطر بشه.
و یا اینکه کسی شمارا اذیت کنه خیلی عذاب میکشم .🌹😔
گفت : دورت بگردم
#مامان،
خاطرت جمع،💕
من تا جایی که بتونم مواظب هستم کسی دچار مشکل نشه.
بعد برام تعریف کرد که،
چند نفر از
#خانم هایی که سر وضع خوبی نداشتن و حسابی ترسیده بودند کمک کردم که براشون اتفاقی نیفته . 🌹
دوروز بعد به قصد
#کشتنش با چاقو زدنش ، و در بیمارستان بستری شد.😔
وقتی رفتم
#بیمارستان از ناراحتی
نمی تونستم صحبت کنم.
فقط نگاهش کردم و با لبخند گفت:
مامان تا تونستم
#کتک خوردم.
الانم حالم خوبه اصلا نگران نباش عزیزم ،
#دورت بگردم......😔💕
🌐 کـانـال شهید مصطفـے صدرزاده👇
🆔
@shahidsadrzadeh1394
🤲 أللَّھُمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَـــرَج 🤲