با کابوسی وحشتناک میشود گفت اندکی استرس هم چاشنی اش بود از خواب بیدار شدم ساعتی که صدای تیک تاکش کلافه ام میکرد را نگاهی انداختم... ده دقیقه ای از اذان گذشته بود... بعد از خواندن نماز صبح هرچه با خود کلنجار رفتم خواب به چشمانم نمی آمد... نمیدانم انگار کسی در گوشم میگفت بیدار بمان قرار است خبری بشنوی نمیدانستم آن خبر چیست؟! هرچه که بود پریشانم کرده بود دیگر نشستن و خیره شدن به تلوزیون خاموش کلافه ام کرده بود... کنترل تلوزیون را برداشتم داشتم کانال های تلوزیون را عوض میکردم دلم آشوب بود روی شبکه خبر استپ کردم ولوم صدا را کمی بالا بردم به آشپز خانه رفتم تا چای دم کنم با این صدای مجری صدا سیما تمام حواسم را به سمت شبکه خبر بردم انا لنا و انا الیه راجعون شهادت سرباز ولایت امت اسلام انقلاب شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی... تمام وجودم یخ کرد بغض راه گلویم را بست آب جوش سماوری ک برای خودش بخاری میکرد... به خودم گفتم هنوز در خوابی شاید داری خواب میبنی دختر... بلند شو... اما دیدم تنها صدای تلوزیون نیست متن پیام ها در هر شبکه ای حاکی از شهادت حاجی است... منتظر بودم بگویند خبر کذب است گوشیم را در دست گرفتم تا کمی خودم را سرگرم کنم من هنوز خبر شهادت را باور نکرده بودم نمیتوانستم باور کنم اما فضای مجازی پر شده بود از هشتگ های ک پیام شهادت حاجی را میداد... حالا چند سالی است از آن جمعه تلخ میگذرد داغی که هیچوقت قرار نیست سرد شود 📝 ♥️ @shahidshalamche_8