هروقت از سرکار می‌اومد، یه راست می‌رفت تو اتاقش و دراز می‌کشید، از این پهلو به اون پهلو. هرکاری می‌کرد آروم نمی‌شد، گریه می‌کرد از بس درد داشت! می‌رفتم کنارش می‌گفتم: بذار ‌مادر پهلوتو بمالم شاید دردش آروم بگیره! می‌گفت: نه مادر جون؛ این درد ارثِ مادرم حضرت زهراست بذار با همینا به آرامش برسم..:) @shahidshalamche_8