گردان یازهراء(علیه السلام) با دو گردان دیگر به منطقه پدافندی فاو اعزام می شود.
محمد خیلی عصبانی بود. رفت پیش برادر زاهدی و گفت: خیلی ممنون! حالا دیگه نمی خوای ما تو عملیات باشیم!
برادر زاهدی گفت: این چه حرفیه! گردان شما تو کربلای پنج در حد یک تیپ عمل کرد. من گفتم بیشتر بچه های شما مجروح هستند...
برادر تورجی پرید تو حرفش و گفت: شما رو قسم می دم به صاحب نام گردان. بچه های ما همه منتظر عملیات هستند.
آقای زاهدی حرفی برای گفتن نداشت. کمی مکث کرد وگفت: حاضر بشید، بریم سمت غرب.
***