3.94M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
روایت راوی آقای احمدیان در کنار نهرخیّن و اروند رود ... مادری از میان جمعیت برخواست وگفت : احمدیان به این آب اینقدر نفرین نکن. گفتم مادر این آب داغ بر دل من گذاشته، از زیر چادرش قاب عکس جگر گوشه اش رو در آورد و گفت: این فرزند منه و در این آب به شهادت رسیده و پیکرش هنوز برنگشته . این آب مزار بچه ی منه. رفت کنار آب و دست زد زیر آب و گفت: پسرم نمی خای برگردی من هنوز چشم به راهت هستم.😭😭😭 (امان از دل زینب) 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯