#تربیت_فرزندان
#ازلسان_مادرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#محرم_ترک
حواسم شش دانگ به تربیت پسرها بود
حواسم شش دانگ به تربیت پسرها بود. برایشان ساعت گذاشته بودم که از فلان ساعت نباید دیرتر از مدرسه برسید خانه. یا تابستانها که تعطیل بودند تنها از ساعت ۶ تا ۷ حق داشتند بیرون با بچهها بازی کنند. موقع درس خواندنشان که میشد محمد را میفرستم زیر زمین، محرم را میفرستادم یکی از اتاقها، هادی را میفرستادم آشپزخانه، مهدی را هم میگذاشتم داخل یک اتاق دیگر، محسن را هم میفرستادم حیات. نمیگذاشتم کنار هم باشند که حواسشان پرت شود. شما توجه کن پنج پسر داشتن یعنی پنج کتونی میخی، پنج شلوار لی و پنج کیف مدرسه. هر روز بدون اینکه بفهمند داخل کیف هایشان را نگاه میکردم مبادا چیز نامربوطی پیدا کنم. بهشان سفارش کرده بودم مسیر مدرسه را از همین راهی که میروید از همان برگردید. اگر اتفاقی افتاد من بیایم مدرسه. تا کمی دیر میکردند سریع میرفتم مدرسه.
#حلال_وحرام
یک روز محرم و برادرهایش آمدند خانه یک جک ماشین دستشان هست. پدرش پرسید: این چیه؟ محرم گفت در شهرک بعثت یک ماشین وسیله خالی کرد هر کسی یک چیزی برای خودش برداشت و برد ما هم این را آوردیم. پدرش به شدت ناراحت شد و گفت همین الان برمیگردانید سر جایش. گفتند الان شب شده ما میترسیم، گفت: خودم هم میآیم. دست پنج تا را گرفت و رفتند گذاشتند سر جایش. پدرش گفت: این کار حرام است، دزدی است! هر کسی هم ببرد شما نباید ببرید. شوهرم به شدت حواسش به نان حلال آوردن بود و من هم از داخل خانه مواظب بودم تا محرم و بقیه بچهها درست بزرگ شود.
#ثبتنام_درسپاه
سال دوم دانشگاه یکروز آمد گفت: مامان سعید همکلاسی ام میگوید دایی من در دانشگاه امام حسین (علیه السلام) است، تو هم برو دانشگاه امام حسین (علیه السلام) امتحان بده. آخه مامان دلم میخواهد بروم سپاه. پدرش میگفت تو قبول نمیشوی. اما من گفتم باشه بیا برو شاید قبول شدی مادر. امتحان داد و اتفاقا قبول شد. محرم اینگونه
وارد سپاه شد. وقتی وارد سپاه شد میدانستم مأموریت زیاد میرود، اما برایمان توضیح نمیداد کجا میرود و چطور؟ ما هم سوال نمیکردیم. اما آخرین باری که میخواست برود متوجه شدیم میرود سوریه. پدرش گفت نمیدانم چرا حس میکنم این بار دفعه آخری بود که او را دیدیم. تا این را گفت بند دلم پاره شد و گفتم حاجی اگر مطمئنی اجازه نده برود. گفت: چرا اجازه ندهم؟ او خیلی وقته این راه را انتخاب کرده حالا بعد از این همه مدت مانعش شوم؟ خدامیخواست که برود و برای حضرت زینب (سلام الله علیها) به شهادت برسد.