کرامت شهید موسوی به یکی ازآشنایان
صبح که شدباتعجب وحیرت زده ،ازخواب بیدارشدم ،!
گفتم خدایا،!این چه خوابی بود،دیدم،!
شهیدسیدمحمدموسوی بامن چکارداشت که به خوابم اومد،،!!
تعبیرش رو نفهمیدم ،!
مشغول درس وزندگی شدم وخواب رو فراموش کردم،!
تااینکه یک سال گذشت ،!
چندروزی به شروع سال تحصیلی مونده بود که یکی ازاساتید آشنا بهم زنگ زد،،!
بعدازاحوالپرسی ،بهم گفت :فلانی شرایطش رو داری بری تومدارس ،،!!
من که تقریبا یک هفته بیشتربود داشتم ذکرمی گفتم ،،!💔💛💚
برای اینکه کارمناسبی گیرم بیاد ،
گفتم مشکلی نیست .باشه استاد..💚😍
ایشون گفتند : بیشترافتخاری وداوطلبانه هست ،خیلی روی قضیه مالی اون فکر نکنید،،،.!💚💛
گفتم :باشه ،،کارخداپسندانه هست .
آخه من عاشق تبلیغ بودم ..چه برسه درمدارس باشه ..!!😊😍💚
اول مهرشد ومابه مدرسه مورد نظررفتیم ☺..
ازپله داشتم می رفتم بالا وسرم پایین بود وفکرم حسابی مشغول،!💔
آخه اولین نفری بودم که برای تبلیغ برای اولین باردرسطح شهربه مدرسه ای می رفتم برای تبلیغ ...👌
باکلی استرس واینا،،!!
سرم روبالاگرفتم که خودمو جمع کنم واستوارقدم بردارم ،،👌
ناگهان باعکسی روبه روشدم که اشکم ناخودآگاه جاری شد ولبخندی زدم وخوابم یادم اومد،،!!!😊
عکس شهید سیدمحمدموسوی باقاب بزرگ به دیوارنصب شده بود ،!😍
باورم نمی شد .،!💛
ماموریت من آغازشده بود ،!💚
چون شهید موسوی ازم خواسته بود..
وبازیادم اومد :این شهیدبزرگوار معلم بوده ورفته به منطقه سروآبادمریوان ...!😭😭
شادی روح ایشان وبرادرشهیدشون وهمه شهداء ،،صلوات 🌹