ادامه👇
به حرکتمان ادامه دادیم. از اینکه زود قضاوت کردم ناراحت بودم. یک
تیربار دیگر ستون را به رگبار گرفت. سریع روی زمین خوابیدیم. گلوله های
روشن(رسام)را میدیدم که از بالای سرم میگذشتند. یکدفعه حرکت گلوله ها
به سمت پایین آمد.
گلوله ای آمد و مستقیم به گردن من خورد! دستم را روی گردنم گذاشتم. بلند
داد زدم و گفتم: اشهدان لااله الاالله و...
شلیک آرپیجی بعدی دومین سنگر تیربار را منهدم کرد. جوان آرپی جی زن
آمد بالای سرم.
پرسید: طوری شده!؟ گفتم: تیر خورد تو گردنم. خندید و گفت: پاشو بابا! من
پشت سرت بودم. تیر خورد تو سنگ. یه تیکه از سنگ هم کنده شد و کمانه کرد
و خورد توی گردنت.
بلند شدم و نشستم. باز هم دست زدم به گردنم. هیچ خونی نمیآمد! حسابی
ضایع شدم. خنده ام گرفته بود.
به حرکتمان ادامه دادیم. گروهان ما کمی جلوتر درگیر شد. بقیه گروهانها
حرکت کردند و رفتند.
درگیری شدید بود. اما تا قبل از طلوع آفتاب به پایان رسید. بقيه ي گروهانها به
ارتفاعات رسیدند. تمام مناطقی که به گردان ما سپرده شده بودآزاد شد.
روز بعد به همراه بچهها در آنجا مانديم. باتثبیت منطقه گردانهای ارتش به آنجا
آمدند. ما هم برای ادامه کار به سمت کانی مانگا حرکت کردیم.
٭٭٭
ما به سمت ارتفاع 1900 کانی مانگا میرفتیم. از داخل دشت به سوی رودخانه
شیلر در حرکت بودیم.
هواپیماهای عراقی مرتب مسیر حرکت ما را بمباران میکردند. به محض دیدن
هواپیما به داخل شیار میرفتیم. با رفتن آن به حرکتمان ادامه میدادیم.
کمی جلوتر مسیر خطرناکتر شد. هیچ شیار یا جان پناهی در دشت وجود
نداشت. یکدفعه یکی از هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شد. ارتفاعش را کم
کرد.
آماده حمله به ستون ما بود. هیچ کاری نمیتوانستیم انجام دهیم. بچهها در
دشت پراکنده شدند. همه خوابیدند روی زمین.
اما یکدفعه هواپیما دور زد و با سرعت برگشت. باتعجب نگاهش میکردیم.
بلافاصله دیدم یک جنگنده ایرانی در تعقیب اوست.
لحظاتی بعد صدای انفجار آمد. جنگنده ایرانی با شجاعت بازگشت. لاشه
سوخته هواپیمای عراقی روی زمین افتاد. بچهها از خوشحالی تکبیر میگفتند.
کمی جلوتر به رودخانه رسیدیم.
نیمهُ شب با کمک راهنمای کُرد محلی به حرکت ادامه داديم. در سکوت
کامل از میان کوههای بلند عبور کردیم.
سنگرهای دشمن را در بالای ارتفاعات میدیدیم. چراغهای داخل سنگرها
ّ روشن بود. ما با عبور از دره به ارتفاع مورد نظر رسیدیم.
از ارتفاع بالا رفتیم. با حمله موفق بچهها ارتفاع سقوط کرد. سنگرهای دشمن
در کوههای مجاور هم تخلیه شد.
ما با یاری خدا برفراز بلندترین ارتفاع کانی مانگا مستقر شدیم🙏.
ادامه دارد✍✍✍