به کمک یکی از بچه ها رفتم بالای تپه هیچ اثری از آن ارتفاع بلند دیده نمیشد. دوباره خوب به اطراف نگاه کردم،شاید نشانه ای پیدا کنم.اما به جز صداهای انفجار که لحظه به لحظه نزدیک تر میشد چیز دیگری نبود. آمدیم پایین،راه را گم کرده بودیم همه ابزار های مادی از کار افتاده بودند دیگر هیچ امیدی نداشتیم بچه ها مضطرب به سمت من آمدند پرسیدند تورجی راه را پیدا کردی!؟ کمی نگاهشان کردم.چیزی نگفتم اما گویی کسی در درونم حرف میزد کسی که راه درست را نشان میداد.گفتم بچه ها فقط یک راه وجود داره! ادامه دارد.... ══ ⚘ ════ ⚘ ═ @shahidtoraji213 ══ ⚘ ════ ⚘ ═