🌷__خاطره از زبان مادرش ✍_محمد در سال 1362 در عملیات «والفجر یک» در فکه به خواسته‌اش رسید. در آخرین نامه‌اش نوشته بود: «تصمیم گرفته‌ام تا آخرین قطره خونم در جبهه بمانم. تمام این سرزمین به خون شهدا آغشته است. من نمی‌توانم اینجا را ترک کنم...» 💗_وقتی محمد در 18 سالگی گفت: «امام پیام داده جوانان جبهه‌ها را پر کنند. من هم می‌خواهم بروم»، هیچ مخالفتی نکردم. چون یاد گرفته بودم در نگاه اسلام، فرزندان، امانت خدا هستند و باید به او برگردانده شوند. وظیفه پدر و مادر، فقط تربیت صحیح آنهاست. یاد گرفته بودم اگر فرزندم راه خدا را انتخاب کرد، نباید مانع او شوم. البته با این فضا ناآشنا نبودم چون سلمان، پسر بزرگم که دانشجو بود، قبل از محمد به جبهه رفته و مجروح شده بود. خلاصه محمد یک بار به جبهه غرب رفت و موقع کنکور برگشت. کنکور را که داد، دوباره عزم رفتن کرد. موقع خداحافظی با خنده گفت: «این دفعه عمودی می‌رم و افقی برمی‌گردم.» و همان شد... 💗_بعد از شهادت محمد که نتایج کنکور اعلام شد، خبردار شدیم در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه علم و صنعت قبول شده...» 🍃 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا 🍃و الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀❤️❀⊱━━╯