💍 💎 💍 💎 💍 💎 💍 💎 💍 [قسمت اول، معرفی!] 👨‍👩‍👧‍👦 ما ١٠ تا بچه بودیم! من بچه دوم بودم و از همه زرنگ تر، پدرم هم طور دیگری رو من حساب می کرد، همیشه می گفت:"پسر من اینه!" چون خودش کارمند بود کارهای اداری و بانکیش با من بود، مادرم اعتراض می کرد که چرا دختر بچه رو واسه این کارها می فرستی، پدرم می گفت:"بزار محکم بشه، کار که دختر و پسر نداره" 🛠️ تو خونه کار بچه ها هم با من بود، از تر و خشک کردن تا ثبت نام و رسیدگی، حتی وقتی از مدرسه اولیا رو می خواستن من می رفتم، از بچگی من مسؤول ۶ خواهر کوچکترم بودم، مادرم هر وقت از خرید برمی گشت منو صدا می کرد تا حساب کتاب کنم. 🎓 خیلی مستقل و سخت کوش بار اومده بودم، معلم که شدم کارم را حسابی جدی گرفتم، زبان درس می دادم، با این که سال اول تدریسم بود، هم اولیا از من راضی بودن هم مدیر، بخاطر همین منو فرستادن دبیرستان، مدیر بهم گفت:"تازه صدات هم بلند و رساست، اینجوری بچه های دبیرستانی بیشتر ازت حساب می برن." رفتن به دبیرستان رو موفقیت بزرگی می دونستم، ولی همون اول کار گیر کردم، کاری به رشته تحصیلیم نداشتن، هفت تا درس مختلف بهم دادن! اما همه درس ها یک طرف، هندسه یک طرف، من اصلا هندسه ام خوب نبود! 👇👇👇👇👇شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji