بمب اول… ستاره میلرزد
ترکشی میخورد به صورت ماه
بمب دوم… هجوم آتش و دود
آسمان آب میرود ناگاه
بمب سوم… مهیب، دیوانه
بارش سرب در شبِ خانه
بچهگنجشک مرده در لانه
روضهها باز، روضهها جانکاه
بمب پنجم… صدای لالایی…
خواب گهوارهها به تنهایی…
دفن کودک کنار بابایی…
قبرشان میشود زیارتگاه
بمب هفتم… نصیب تاک شده
بال پروانه چاکچاک شده
سرو، آنسوی باغ خاک شده
چه کسی میدهد به غنچه پناه؟
بمب هشتم… ضیافت فسفر
قایق آماده تا بگیرد گر
تورها از خیال ماهی پر
بغض کرده غروب لنگرگاه
بمب بیستویکم... هزارهٔ رنج
مرگ آسان و زندگی بغرنج
صبح و شب روی صفحهٔ شطرنج
ذبح سرباز با اشارهٔ شاه
بمب شصتم… کسی خبر دارد؟
نور خورشیدها اثر دارد؟
کهکشانی بدون سر دارد
میدود در شبی عمیق و سیاه
بمب هشتادوپنج… نوبت کیست؟
مدرسه؟ مسجد اینطرفها نیست؟
دستها از کمک چرا خالیست؟
لنز عکاسها پر است از آه
بمب بعدی… هزار و چندم بود؟
روح دریا پر از تلاطم بود
شهر در انفجارها گم بود
و جهان همچنان نگاه و نگاه…
***
بمبها... بمبها… پر از اقرار:
زندگی زنده مانده در آوار
در شب تار روشناند انگار
چشم و دلها به نور «بسم الله»
آه ای سرزمین زیتونم!
ریشهٔ شاخههای همخونم!
صبر کن سختی زمستان را
میرسد آن بهار سبز از راه
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید