💔
از جهاد اکبر تا جهاد اصغر☝️
«رضا» در کار خود جا افتاده بود و اموالی از این راه به دست آورده بود اما آرام آرام کارش را رها کرد...
دل کندن از کار برای او آسان نبود اما این این جهاد اکبر مقدمهای بود برای جهاد اصغر👌
باید همه چیز را رها میکرد تا به قافله مجاهدین بپیوندد.
از سوی دیگر گرفتن رضایت از مادر برای پیوستن به مقاومت برای «رضا» آسان نبود زیرا او تنها پسر، بهترین دوست و همراه او بود اما سر انجام قلب مادر هم نرم شد و راه برای جهاد هموار...🙃
«رضا» با همان روحیات همیشگی در مقاومت نیز خدمتگزار رزمندگان بود؛
لباسهایشان را میشست، برایشان غذا آماده میکرد و در تأمین نیازهایشان تا آنجا که برایش میسر بود، کمک میکرد.
«رضا» بیشتر وقت خود را صرف کسب مهارتهای نظامی میکرد.
هر زمان که با دوست شهیدش، «علاء سجد» بود و همنشین او میشد، روحش آرام میگرفت. خواسته هر دو آنها شهادت بود.
تا اینکه «علاء» به شهادت رسید
رضا» با اینکه به فرزندش «علی» بسیار دلبستگی داشت و منتظر تولد فرزند دومش بود، به دفاع از حرم رفت.
در این میان، روزی تصویری از حرم حضرت زینب (س) برای همسرش ارسال کرد؛ به پیوستِ عکس پیامی هم ارسال شده بود. «رضا» به همسرش خبر داد که به حضرت زینب (علیها سلام) متوسل شده تا شفاعت کند و دعای شهادت او قبول شود.
و عاقبت، نذر حضرت زینب سلام الله علیها شد.
#شهید_رضا_علی_قانصوه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞
@aah3noghte💞