🌷🕊🌷🕊
🕊🌷🕊
🌷🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#عباس_زاغی
وضع سوسنگرد وخیم بود. اواسط آبان بود و توی این یک ماه اول جنگ، دوبار اشغال شده بود و بچه ها آزادش کرده بودند.😌
توی درگیری شدید ، دکتر چمران گفت:
"مهمات مےخوایم"..😑
از پشت بی سیم گفتند:
"مهمات هست اما کسی نیست توی اون شلوغی و زیر آتش بیاورد، خط"...🙄
دکتر گفت:
"کار، کار عباسه!! بدو بی سیم بزن عباس مهمات بیاره"!🤗
راست مےگفت،
#عباس_ملامهدی معروف به عباس زاغی، بچه محلمان بود. چشمانی درشت و سبز داشت و بےنهایت
#بےکله و
#بےترمز...😅✌️
به دکتر گفتم:
"دشمن مارو دور زده!! تانکهاشون دارن از پشت سر ما میان"!!!😨
دکتر گفت:
"عباس رو صدا کن!!! وقت نداریم"..
عباس را با بےسیم صدا کردیم و دکتر از پشت بی سیم توجیهش کرد.
یک ساعت بعد دیدیم تویوتایی گرد و خاک کنان از وسط دود و آتش آمد و همین طور مےگازید و بوق مےزد...😬😀
خودِ عباس بود.
یک تویوتا مهمات و آب و غذا آورده بود..🙃
چند روز بعد داشتیم مےرفتیم محور طراح که وانت عباس زاغی را دیدیم... گلوله مستقیم خورده و آتش گرفته بود و جنازه عباس از کمر به بالا از هم پاشیده بود و سر و تنش پیدا نبود...😞
نمےتوانستیم او را به عقب منتقل کنیم و مجبور شدیم جا بگذاریمش...😔
نثار روح مطهر شهدا مخصوصا آنهایی که حتی عکسی از آنها در دسترس نیست ...
#صلوات بفرستید
#پایان_داستان_عباس_زاغی
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#آھ...
📚...تاشهادت
💕
@aah3noghte💕