💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_اول
هروقت جمعمان جمع بود، رو به سعید و پدرش میکردم و می گفتم:
"هرکدامتان میخواهید بروید، بروید!☝️ نمیخواهم یک روزی بهانه بیاورید که ما به خاطر تو نرفتیم جنگ و بعدش من بمانم و یک دنیا عذاب که روی وجدانم تلنبار شده است"!
این جمله را بارها و بارها به زبان آوردم.
همین سه کلمه «اسلام»، «خون»، «میخواهد»؛ انگار تلنگری زد به سعید برای رفتن و نماندن؛
رفتنی که حالا سال هاست عزیزم را با خود برده است...
من #صدیقه ام، #صدیقه_نیلیپور مادر شهید #سعید_چشم _براه ...
با اینکه سی و دو سال از شهادت سعید در والفجر هشت میگذرد اما انگار همین دیروز بود پسرک پانزده، شانزدهسالهام را بدرقه کردم سمت جبهه و پشت سرش گفتم: «مامان برو به امید خدا...»👋
«وقتی رفت، دویدم زیر #آسمان. سرم را بلند کردم و گفتم:
#خدایا امانت بود،
مال خودت بود،
فرستادمش....، اما در عوضش این چند خواهش من را پذیرا باش.
اول اینکه پسرم اسیر نشه،
دوم اینکه مفقود نشه و
سوم اینکه جانباز نشه....
بقیهاش با خودت!»
#ادامه_دارد...
#ڪپے⛔️
💕 @aah3noghte💕