💔
ڪربلا را نزدیڪ تر بیاور...
ده روز به عملیات خیبر مانده بود و در حال نقل و انتقال نیروها بودیم
حمید بیشتر از همه تلاش میکرد. داده بود ماکتی از منطقه ساخته بودند، توی دو تا چادر تو در تو، و نیروها را دسته به دسته میآورد آنجا توجیه میکرد.
دو روز وقت بود و حمید شبانهروز توی آن چادر بود. به هر گردانی میگفت از کجا باید بروند و با چی و چطور...
ماکت درست مثل جزایر مجنون بود.👌
زمین را کنده بودند و توش آب ریخته بودند.
حمید با پاچههای بالازده و بیل به دست میرفت توی آب و میگفت هر جای آنجا کجاست.
مثلاً میگفت:
«اینجا جزایر مجنون است، شمالی ـ جنوبی. اینجا دجله و فرات است. این پل طلاییه است. اینجا هم راه کربلا.»
یادم است مشهدی عبادی گفت:
«حمید آقا! تو را خدا راه کربلا را نزدیکترش کن زودتر برسیم. این جوری خیلی دورست.»😅
بچهها رفتند کربلا را از روی ماکت برداشتند آوردند کنار جزایر مجنون و گفتند: «اینجوری بهتر شد.» 💪🏻
6 اسفند ماه 1362 حمید باکری، پرواز کرد و این روز را در تاریخ خود جاودانه کرد.
در سالروز شهادتش، دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهید بزرگوار هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#شهید_حمید_باکری
#شهید_دفاع_مقدس
سالروزشهادت
#میلاد_حضرت_عباس
💞
@shahiidsho💞