💔 یادم هست زمان شکست حصر آبادان بود. صبح اول وقت که بیمارستان رفتم. همینطور مجروح بود که به بیمارستان  می‌آوردند. در میان مجروحان یک رزمنده بود که جراحت شدیدی داشت. فامیل این رزمنده که یغمایی بود، هیچوقت از خاطرم نمی‌رود. چون لحظات آخر عمر این مجروح بود، به گوشه‌ای از یک سالن در بیمارستان منتقل شد تا در آرامش خاصی  شهید شود چون دیگر برای این رزمنده نمی‌شد کاری کرد اما من با خودم فکر کردم ممکن است یک اتفاقی بیافتد، شروع کردم به پانسمان زخم‌های این مجروح و سرم زدن و هر مراقبت‌ اولیه‌ای که می‌شد برای این رزمنده انجام داد. این رزمنده مجروح تا لحظه آخر همینطور اشهد می‌گفت تا شهید شد و چند تا از این رزمنده‌های همراه این شهید شروع کردند به سجده کردن. از آن‌ها که پرسیدم "ایشان شهید شده است چرا شما سجده را می‌کنید؟" جواب دادند که این رزمنده به ما وصیت کرده بود وقتی شهید شد برایش  سجده شکر به جای بیاوریم. وقتی این صحنه را دیدم از نظر روحی ضربه خیلی شدیدی خوردم و اشک‌هایم جاری شد. من هم همراه آن رزمنده‌ها سجده شکر به جای آوردم اما گریه امانم نمی‌داد. همین موضوع نشان می‌داد شهدای ما با اینکه می‌دانستند ممکن است چه اتفاقاتی برای آن‌ها بیافتد باز هم تا لحظات آخر هیچوقت خدا را فراموش نمی‌کردند. راوی: نرگس آقاجری امدادگر دفاع مقدس انتشار به مناسبت و 💞 @shahiidsho💞