دوباره ساعت مقتل، دوباره صبح قرار
سه سال گذشته از این لحظه های پر تکرار
صدای ساعت شماته دارِتوی حرم
سکوت چهره ی خندان قاب رو دیوار
حرم پناه تو بوده اگرچه سرداری
نشان خادمیت را گرفته ای سردار
چه خاطرات عجیبی نشسته توی حیاط
نماز و اشک و دعایی که خوانده ای این بار
چه زائری شده ای خونی و کبود و .... و همین
گواه عشق تو بوده برای این دیدار
دوباره بی مقدمه اشک هایمان جاری است
دوباره ساعت مقتل دوباره صبح قرار
شاعر هنرمند بسیجی خواهر
#نفیسه_علیپور