برای هشت شهید مدافع حرم و " الیاس چگینی" که پس از هشت سال پیکر مطهرش به وطن بازگشت
باز گردانِ تفحص راه رفت
در دل شب پا به پای ماه رفت
با وضو هر یک مسیری را گرفت
رد پای هر دلیری را گرفت
عشق بود و اشک بود و شوق و شب
جستجو در بخشی از خاکِ "حلب"
خاک را می گشت با آهِ عمیق
تا مگر پیدا شود جسم رفیق
خَم شد و بر خاک میدان سجده کرد
بر قدمگاه شهیدان سجده کرد
زیر خاک تیره او خورشید دید
استخوان ،نه ،بلکه مروارید دید
چفیه ای بود و پلاک و قمقمه
روی هر سر بند نام "فاطمه"
هشت همسنگر کنار یکدگر
هشت سردارِ بدون پا و سر
بر حرم عمری ملازم بوده اند
در رکاب "حاج قاسم" بوده اند
یک بدن لبریز عطر یاس بود
پیکر جا مانده ی" الیاس" بود
از پلاکش ناگهان او را شناخت
از نشانِ بی نشان او را شناخت
گفتگوی تازه را آغاز کرد
عقده های بسته اش را باز کرد
ای شکسته بال و پر ، پیدا شدی
یارِ مفقود الاثر پیدا شدی
تو فدای زینبیه بوده ای
در کجای زینبیه بوده ای
وقت رفتن ، چشم بازی داشتی
با "خراسان" رمز و رازی داشتی
با امامی که غریب هشت بود
در کنار بچه های گشت بود
هشت سال از رفتنت دختر گریست
پا به پای همسرت، مادر گریست
هشت ساله بود گشتی تو شهید
بی پدر تحویل شد هر سال ،عید
در دلش داغی ز داعش مانده بود
حسرتِ دست نوازش مانده بود
هشت سال از بیقراری سوخته
تا بیایی چشم بر در دوخته
هشت تا خواهر ، برادر،منتظَر
تا بیایی ای مسافر از سفر
هشتِ آذر مجلسی آراستند
تا خبر آمد همه برخاستند
آسمان مرد زمینی آمده
مردم ، "الیاس چگینی" آمده
آمدی با گریه و لبخندِ عشق
آمدی با دوستانت از دمشق
آمدی و زائر مشهد شدی
از مسیر رستگاری رد شدی
در شب حمله وصیت کرده ای
با خدای خویش نیت کرده ای
تا بمانی هشت سالی زیر خاک_
گفته ای یا "فاطمه "روحی فداک
هشت سالی بوده ای گر بی مزار
نام "زهرا "شد برایت افتخار
آمدی چشم انتظاری شد تمام
آمدی، ای پیرو راه امام
آمدی و مادرت اسپند ریخت
لا به لای گریه اش لبخند ریخت
مادرت با سوره شادت می کند
روزهای جمعه یادت می کند
خاطراتت ناب و شیرین مانده است
چشم در راه تو " قزوین "مانده است
سالها مخفی اگر ، پیدا شدی
ماه شبهای" بوئین زهرا " شدی
بعد آن شب چشمهایت خیس شد
صبح فردا پیکرت تندیس شد
شاعرهنرمندبسیجی:اسماعیل سکاک
#شهید_مدافع_حرم_الیاس_چگینی
#روابط_عمومی_و_فضای_مجازی_سازمان_بسیج_هنرمندان_استان_قزوین