قبل از اینکه مأموران گاز اشکآور بزنند و آن وضع پیش بیاید، خبرنگارها برای گرفتن تصاویر بهتر، روی درختها رفته و در آنجا موضع گرفته بودند تا بتوانند عکسهای خوبی بگیرند، حتی خبرنگارهای خارجی. وقتی تیراندازی شروع شد، خانمها اولین کسانی بودند که هدف تیرها قرار گرفتند. با شروع تیراندازی، بیدرنگ جمعیت، پشت به مأموران، به عقب برگشت. فشردگی جمعیت اجازه نمیداد که افراد قدم به عقب بردارند و در تیررس شلیک گلولهها قرار نگیرند. روی همدیگر افتادند و پشتهای از مردم درست شد و خانمها زودتر از دیگران در معرض تیرها قرار گرفتند. در چنین مواقعی معمولاً افراد دنبال جانپناه میگردند؛ به همین دلیل دیدیم که حتی داخل جوی آب شیرجه میرفتند، اگرچه پر از لجن بود. در تقاطع خیابان سقاباشی (مهدویپور فعلی) و هفده شهریور خانمی را دیدم که حجاب درستی نداشت. لباس آستینکوتاه بر تن داشت و مو و گردنش پیدا بود. چادرش را هم به دور کمرش پیچیده و دستهایش را رو به سربازها بلند کرده بود و خطاب به مردم با خشم و هیجان فریاد میزد: «مردم بایستید. فرار نکنید.»
در همان جا دیدم افراد مجروح و تیرخورده را پشت سر هم میآورند که نشان میداد در میدان تیراندازی شدید است. در آن منطقه، تقریباً خانهای نبود که درِ آن باز نباشد؛ چون مغازهها روز جمعه بسته بودند. البته در خود میدان ژاله خانه زیاد نیست؛ ولی در کوچههای پشتی خیابان شهباز (هفده شهریور) در خانهها باز بود و با تمام وجود پذیرای شهدا و مجروحین بودند. یکی از صحنههایی که آن روز دیدم، این بود که مردی میانسال با پیراهن سفید و خوشپوش و شیک پشت به صحنه تیراندازی به عقب میآمد؛ ولی چندان تعادل نداشت. یکمرتبه دیدم لکه خون روی سینه اش بزرگ و بزرگتر شد. این اولین بار بود که فردی تیرخورده را از نزدیک میدیدم. او تلوتلو خورد و بهزانو شد و افتاد. کسانی دویدند و او را بلند کردند.
در صحنۀ دیگری دیدم فردی با هیبت کارگری فرزندش را بغل کرده و آورده بود. بچه بیشتر از یک سال نداشت. وقتی پرسیدم: «چرا بچهات را آوردهای؟»، گفت: «امامحسین (ع) هم با خانواده و بچههایش به میدان آمد.» چندان نگذشت که بچۀ تیرخوردهاش را روی دستش به عقب آورد. صحنۀ بسیار جانسوز بود.
تمام تلاش نیروهای مسلح رژیم این بود که پیشروی کنند تا خیابان را از جمعیت تخلیه کنند. مردم هم با ابتکار خودجوش به مقابله با آنها دست میزدند. جمعیت با گفتن «یا علی یاعلی» خودروهای پارک شده در اطراف را به وسط خیابان میآوردند. در صحنه ای، جمعیت اتوبوسی را هل دادند و به وسط خیابان آوردند تا بین نیروها و مردم حائل بشود و مردم از اصابت تیرها مصون بمانند؛ چون مردم بهجز سنگ و آجر، برای دفاع از خود اسلحه نداشتند. برخی از جلودارهای تظاهرات، باتوم و کلاه و سپر و کاسکت گاردیها را گرفته بودند که این خود نشان میداد تعدادی از گاردیها به دست مردم افتادهاند.
مردم به ساختمانهای دولتی و بانکها و پادگانها حمله میکردند. بانکها نماد اقتصاد حکومت بودند. مردم به ساختمان راهنمایی و رانندگی هم حمله کردند. شیشههای ساختمان راهنمایی و رانندگی دودی و بسیار ضخیم بود و بهسادگی با سنگ و چوب شکسته نمیشد. مردم میلههای علایم رانندگی را از داخل اسفالت خیابان درآوردند و هرچه به این شیشهها کوبیدند، شیشهها جلو و عقب میرفتند، ولی نمیشکستند. اما ناگهان کل شیشه خرد شد و فروریخت. سپس همه به داخل ساختمان رفتند و اثاثیههای ساختمان را بیرون آوردند تا بین خودشان و سربازها حائل کنند. در آنجا نفهمیدیم چگونه کوکتل مولوتف به دست مردم رسید که با پرتاب آنها ساختمان آتش گرفت. گویی عدهای کوکتل مولوتفهایی را از قبل برای این کارها آماده کرده بودند. از آن لحظه بهبعد مردم بانکها و... را آتش زدند. خشم و قدرت مردم بهقدری زیاد بود که با گفتن یک «یا علی» کرکرۀ بانکها و ساختمانها را از جا میکندند و به داخل آنها میرفتند و گاوصندوقها و میز و صندلیها را وسط خیابان میآوردند و با آنها سنگر درست میکردند.
با این حال عدهای هم نگران بودند مردم بهشدت آسیب ببینند؛ و فریاد میزدند: «مردم! مواظب باشید ۲۸مرداد تکرار نشود» و هشدارهایی از این دست بر جای جای دیوارها نوشته میشد. چون قیام ۲۸مرداد در نهایت به کوذتا علیه مردم ختم شد. از بین جمعیت، افرادی دقت کرده و دیده بودند که هلیکوپترهایی از بالا، به تظاهرکنندگان تیراندازی میکردند؛ درحالیکه مردم فکر میکردند فیلمبرداری میکند. بعدها شنیده شد که شاه صحنه سرکوب مردم را مستقیما زیر نظر داشته. حتی بعدها برای بعهده نگرفتن کشتار جمعه سیاه و تکرار سناریوی بیست و هشت مرداد کشور را ترک کرد. در آنروز مأموران ساواک هم که در بعضی از خانههای اطراف میدان ژاله زندگی میکردند، از داخل ساختمانهای خود، مردم را هدف تیر قرار میدادند.