عجب شبی بود دیشب مراسم وداع و امروز مراسم تشییع... و فردا چه روزی خواهد بود ۳/۳/۳ ... باز هم آقای رئیسی داشت دیدار مردمی انجام می داد‌ ولی دیگر نیاز نبود مردم نامه هاشونو بنویسند و به دستش برسانند. اصلا او شهید شده تا روحش در بند جسمش نباشد و بتواند از همان بالا نگاهی به قلوب مردم بیندازد و دردهایشان را بببیند. به مرحله ای رسیده بود که دیگر این جسم نمی توانست پا به پای روح بلندش بدود، او می خواست نه با سرعت هواپیما و هلی کوپتر بلکه با سرعت کن فیکون، کارها را راس و ریس کند جانش خسته بود از اینکه درد دلهای مردم را می شنید ولی هر چقدر می دوید و کابینه اش را می دواند باز هم نمی رسید. شاید در همین اضطرار بود که خدا مستجابش نمود و او را در جبل الطوری دیگر چون موسی به آغوش کشید و با سلامٌ علی ابراهیم آتش را در یک شب بارانی بر او گلستان کرد و او را به باغ آرزوهایش رساند. امروز همه نامه دادند به شهید جمهور، نامه هایی از جنس دنیا و از جنس آخرت ... او و یارانش نه برای وداع آمده بودند بلکه برای سلامی دیگر آمده بودند. سلامی برای آغاز رابطه‌ی قلبی عمیقتر با مردم @shalamchekojaboodi