سالهاست این قاب عکس روی دیوار خانه در روستای سُه (حوالی اصفهان) جا خوش کرده، شاید از همان زمان که این عکسِ دسته جمعی در مشهد گرفته شد.
از همان موقع که این خانه، کاهگلی بود و وقتی آب به دیوارش می خورد بوی نم آن، آدم را سرمست می کرد.
خانه ای کوچک با دیوارهای پهن در انتهای کوچه ای باریک و نسبتا بلند وخاکی که فقط یک سواری می توانست با احتیاط به انتهای آن برسد.
حالا قدری ساخت و سازها چهره ی روستای سُه را عوض کرده و حتی این خانه هم تغییر کرده، اما آسمان همان آسمان است و شبهایش پر از ستاره
و کوچه همانقدر باصفا. هنوز هم آنجا بوی خاک دارد. هنوز هم مسجد صاحب الزمان(عج) آنجا که در چند قدمی خانه است و همیشه پر از خداست و خالی از آدمها، همان سکوت و همان منبر و همان حال و هوا را دارد.
منبری که تجربه ی بازی کردن روی پله های آن و نشستن بر بالای آن را اکثر بچه ها داشتند و احتمالا سعید هم به مراتب بیشتر، از این قاعده مستثنی نبوده...
هنوز هم این عکس روی دیوار خانه ی آنجا جا دارد. کأن سعید کودکی اش را در کوچه پس کوچه های سُه جا گذاشته...
#یادداشت
@shalamchekojaboodi