#حضرت_محمد
#کودک
#داستان
┅🌟⊰༻💠༺⊱🌟
روزی از روزها پیامبر اکرم (ص) برای رفتن به مسجد و خواندن نماز دیر کرده بودند. 😇همه مردم منتظر آمدن ایشان بودند. چون پیامبر هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمیآمدند. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. توی کوچه باریکی پیدایش کردند. 🥰دیدند روی زمین نشسته، و با بچهها بازی میکنند، آنها دیدند که پیامبر بچهای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی میکند.
یکی از یاران جلو رفت و به پیامبر گفت: از شما بعید است، نماز دیر شده است بیایید به مسجد برویم.
پیغمبر با خوش رفتاری رو به بچهها کرد و گفت: 🐫شترتان را با چند گردو عوض میکنید؟
بچهها مقداری را تعیین کردند. پیامبر رو به یارانشان کردند و فرمودند: بروید گردو بیاورید و مرا از این بچهها بخرید.
کودکان میخندیدند، و پیامبر هم با آنها میخندید. پس از آن که یاران پیامبر گردو آوردند. پیامبر گردوها را😋 به بچهها دادند و خودشان به مسجد رفتند.
༺💠🌟💠༺.
@shamim_kabootaraneh
.༺💠🌟💠༺.