🍃🌸ملاقات با امام زمان🌸🍃
سـیـد مـهـدی عـباباف نجفی , که مداومت تشرف به مسجدسهله در شبهای چهارشنبه راداشت فرمود: شـبی با جمعی از رفقا به مسجدسهله مشرف شدیم
دیدیم رکن قبله مسجد, طرف شرقی , همان جا که مقام((۳۵)) حضرت حجت عليهالسلام واقع میباشد, روشن است
پیش رفتیم
سید بزرگواری در محراب مشغول عبادت بودند.
معلوم شد آن روشنی ,روشنی چراغ نـیست , بلکه نور صورت مبارک آن سرور, در و دیوار را منور ساخته است
به جای خود برگشته و بـاز نـظـر کردیم
آن صفه((۳۶)) را روشن دیدیم , گویا چراغ نوربخشی در آن گذارده اند.
چون نـزدیـک شـدیـم هـمان حال سابق را یافتیم تا یقین کردیم که آن بزرگوار امام ابرار و سلاله ائمه اطهارعليهالسلام است
هیبت آن حضرت همه ما را گرفت
هر یک در جای خود مانند چوب از حس وحرکت افتادیم , جز مـن کـه چند قدمی از رفقا جلوتر رفتم
هر چه خواستم نزدیک شوم یا عرضی کنم , در خود یارایی ندیدم , مگر این که مطلبی به خاطرم آمد و عرض کردم : لطفا استخاره ای برای من بگیرید.
آن حضرت دست مبارک خود را باز نموده و با آن تسبیحی که مشغول به ذکر بودند,مشتی گرفته و بـعـد از حـساب کردن در جواب به من فرمودند: ((خوب است )).
بعد هم روی مبارک خود را به سـوی مـا انـداخـتـه و نظر پر فیض خویش را برای لحظاتی بر ماادامه داد.
گویا انتظار داشت که حاجت دنیا و آخرت خویش را از درگاه لطف وعطایش درخواست نماییم , ولی سعادت و استعداد, ما را یاری نکرد و قفل خاموشی دهان ما را بست
سـپـس بـه سـمـت در مـسجد روانه گردید, چون قدری تشریف برد قدرت در پای خودیافته به دنبالش روانه شدیم
وقتی خواست از در مسجد بیرون رود, دوباره روی مقدس خود را به طرف ما نـمـود و مدتی به همین حال بود.
ما چند نفر بدون حس وحرکت بودیم و هیچ قدرتی نداشتیم
تا آن کـه بـالاخره از مسجد خارج شدیم و به فاصله ای که بین دو در بود رسیدیم
آن بزرگوار از در دوم خـارج شدند.
به مجردخروج حضرت قوت و شعور ما بازگشت
فورا و با سرعت هر چه بیشتر بـه سـمـت دردوم دویـدیـم
بـه چـشـم بـهـم زدنـی از در دوم خـارج شـدیـم و نظر به اطراف بـیـابـان انـداخـتـیـم , ولـی هـیچ کس را نیافتیم
هر چه به اطراف و اکناف دویدیم به هیچ وجه اثری نیافتیم و برای ما معلوم شد که به مجرد خروج از در دوم , حضرت از نظر ما مخفی شده اند.
بر بی لیاقتی و از دست دادن فرصتی که برای ذکر حاجاتمان پیش آمده بود, افسوس خورده و متاثر شدیم
@shamimmarefat5
نویسنده: علی اکبر نهاوندی