مانده تا برفِ زمین آب شود مانده تا بسته شود این همه نیلوفرِ وارونه ی چتر ناتمام است درخت زیرِ برف است تمنای شنا کردنِ کاغذ در باد و فروغِ ترِ چشمِ حشرات  و طلوعِ سرِ غوک از افقِ درکِ حیات مانده تا سینیِ ما پر شود از صحبتِ سمبوسه و عید در هوایی که نه افزایشِ یک ساقه، طنینی دارد  و نه آوازِ پری می‌رسد از روزنِ منظومه ی برف تشنه ی زمزمه‌ام مانده تا مرغِ سرِ چینه ی هذیانیِ اسفند صدا بردارد پس چه باید بکنم من که در لخت‌ترین موسمِ بی‌چهچهِ سال  تشنه ی زمزمه‌ام؟ بهتر آن است که برخیزم  رنگ را بردارم  روی تنهاییِ خود، نقشه ی مرغی بکشم. @shamimmarefat5