به تو از دور سلام🌈 💗 نشسته و زل زده به تصویر حرم. حواسش اما به معنی کلمه‌ها نیست. لابه‌لای آهی عمیق، به حسرت روزهای جوانی‌اش فکر می‌کند که می‌نشست روبه‌روی آن پنجره طلایی و آنقدر حرف می‌زد، تا سینه‌اش سبک شود، اما کو قوت پاهای آن روزگار؟ فکر کن که اگر یکی به او بگوید: امروز از دور به نیابت از شما زیارت امین‌الله خواندم و نائب‌الزیاره بودم! چشمانش می‌شود یک کاسه مروارید از اشک‌ شوق... قدر روزهای مان را بدانیم. 🆔 @shamimofoghboys