🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
💎
#گوهرنایاب 💎
🔅قسمت چهارم
بعد اینکه شوهرم خوابید رفتم وضو گرفتم و نمازمو خوندم و قران خوندم و معناش تو دو آیه خلاصه تمام زندگی من بود نوشته بود...
از کسانی که بخاطر رضای خدا از گناه میگذرن و در مقابل مشکلات صبر میکنن از نیکوکارانن...
انقدر گریه کردم که تمام صفحه پر از اشک بود و از خدا طلب بخشش کردم که انقدر با یک نامحرم راحت بودم...
که به خودش اجازه داد بهم پیشنهاد بده و توبه کردم و اون وقت فهمیدم مرد نامحرم نامحرمه و همیشه م نامحرم می مونه ...
هیچ مرد غریبه ای داداش نمیشه من شیطان بهم فشار آورده بود که بخاطر سه ساعت دوستی که از طریق پیام بود و از طرف من دوستی نبود فقط حرف کشیدن از زبون اون عموی بی..... شوهرم بود...
میخاستم خودکشی کنم هر چی قرص و شربت داشتیم خوردم میخاستم بمیرم تا از شوهرم جدا شوم....
چون همیشه بخاطر پاکیش به دوستان میگفتم و مغرور میشدم اگه طلاق میگرفتم نمی تونستم دلیلش را نگم انقدر شوهرمو دوست داشتم...
حاضر بودم بمیرم ولی آبروش پیش مردم نره...
همونجا سره سجاده بی هوش افتاده بودم تا نزدیک صبح شوهرم متوجه میشه منو به دکتر میبره وکلیم بعد از بهوش اومدنم سرزنشم کرد....
من نمی تونستم دلیلش را بگم میترسیدم خون به پا بشه و کسی قاتل بشه از کارام بازم توبه کردم و از خدا خواستم کمکم کنه...
شب روز بعدش به شوهرم یکی از پیام های عموش که نوشته بود شوهرم معشوقه داره بهش نشون دادم و بقیه را حذف کردم...
2 روز طول کشید تا کم کم بهش گفتم اونم اعتراف کرد که عموش راست گفته ولی قبل ازدواج جوابش کرده ...
یه سال بعدش عموش بهش زنگ زده وقتی رفته پیشش دیده اون زن اونجاست و با نقشه شوهرم را کشیدن اونجاست...
متاسفانه شوهرم قبول کرده و با یک زن که نه خشکله نه خوش هیکل و بدون هیچ علاقه ی فقط از سر شهوت باهاش بوده...
باهاش رابطه برقرار میکنه و با طناب عموش تو چاه میره و زنه دوست هر دوتاشون بوده و بدون خجالت هر دو تا تا هم راضی بودن دیگه بعد تعریف مختصر شوهرم رفت سرکار...
مثل اینکه همه کس و کارم مرده باشن با صدای بلند گریه کردم و با خدا حرف میزدم بخاطر شوک عصبی که بهم وارد شده موهام داره همه شون میریزن....
ادامه دارد⬅️⬅️⬅️
======================
@tafakornab
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشادرایتا👆
======================