🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍒داستان آموزنده با نام👈آرام🍒 👈قسمت دهم صبح حامد منو رسوند مطب و خودش رفت سر پروژه ی جديدشون،ميگفت اين پروژه يكی از لوكس ترين برج های شهر ميشه،يه لحظه خشک ام زد،مهتاب گفته بود مردی كه باهاش صيغه كرده يكی از برج سازای معروفه اما جالب تر از همه ی اينا قضيه ی سنش بود سی و پنج سال اختلاف سنی،مهتاب دقيقا همسن من بود و پدر حامد دقيقا سی و پنج سال از من بزرگتر بود و يكی از معروفترين هايی شهر توی كار برج سازی بود يادم اومد كه مهتاب گفته بود وقتی با اون مرد آشنا شده همسرش فوت كرده و مجرد بوده مادر حامد هم حدودا ١٢،١٣ سال پيش مرده بود،خدای من،يعنی امكانش هست؟ مردی كه مهتاب صيغه ی اون شده بوده،هوشنگ كريمی ،پدر حامد و پدر شوهر من باشه؟ فكر اين قضيه داشت ديوونم ميكرد،بايد هرجوری شده بود امروز اسم اون مرد رو از مهتاب ميپرسيدم تا شكی كه داشتم از بين بره ما روانشناسا در مورد اسم اشخاص كنجكاوی نميكنيم اگه بيمار خودش بين حرفاش بخواد ميگه و اگه هم نگه ما نميپرسيم،اما جالب بود كه مهتاب اسمی ازش نبرده بود شايد هم فهميده بود كه من عروس هوشنگ كريمی ام و واسه همين اومده بود سراغ من تا كمكش كنم مهتاب رسيد مطب سعی ميكرد باز هم بخنده و علايم بيماريش رو از من پنهون كنه من با زيركی بحث رو به سمت پدر دخترش كشوندم تا در مورد اون برام بگه فقط ميگفت كه خيلی پولداره و خيلی هم خوشتيپ و مهربونه خوب پدر حامد هم همينطوره اما از روی اين خصوصيات نميشد فهميد مهتاب خيلی آشفته و عصبی شده بود باز هم همون ترس رو توی چهره اش ميديدم شايد اگه اسم رو مستقيماً ازش ميپرسيدم مهتاب جوابی بهم نميداد واسه همين سعی كردم سوالم رو جور ديگه ای مطرح كنم، ديگه كنجكاويم بيشتر از اين اجازه نميداد به مهتاب گفتم:گفته بودی اسمش هوشنگ كريمی؟درسته يا نه؟ 👈ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ ====================== http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆 💫💫💫💫💫💫💫 http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017 ღـگشادرایتا👆👆 ======================